جدول جو
جدول جو

معنی عقل کلی - جستجوی لغت در جدول جو

عقل کلی
(عَ لِ کُلْ لی)
عقل کل. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقل کل و عقل اول شود:
عقل کلی که از تو یافته راه
هم ز هیبت نکرده در تو نگاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ لِ کُل ل)
به معنی عقل اول است که کنایه از نور محمدی و جبرئیل و روح و عرش عظیم باشد. (برهان) (غیاث). عقل اول از عقول عشرۀ مشائیین. علت اولی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عقل اول شود:
ای سایۀ حق که عقل کل را
زاخلاق تو دایگان ببینم.
خاقانی.
این سخن هائی کی از عقل کل است
بوی آن گلزار و سروسنبل است.
مولوی.
عقل کل را آبگینه ریزه در پای اوفتاد
بس که سنگ تجربت بر طاق مینائی زدم.
سعدی.
، در اصطلاح علم رمل، عقل کل و عقل فقط به معنی طریق است که آن نیز از مصطلحات رمل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به طریق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کژعقل. که کژبین باشد:
آن خبیث از شیخ می لائید ژاژ
کژنگر باشد همیشه عقل کاژ.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقل کل
تصویر عقل کل
عقل اول ویسپ آگاه خرد یکم خرد نخست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم کلی
تصویر علم کلی
فلسفه و امور عامه دانش همادی فرزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقل عملی
تصویر عقل عملی
خرد کاری خرد کار ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقل الهی
تصویر عقل الهی
خرد خدایی ناب خرد خداوند خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقل اعلی
تصویر عقل اعلی
خرد نخست
فرهنگ لغت هوشیار
چشم و گوش بسته سرباز روستایی روستایی چشم و گوش بسته و جاهل باداب و رسوم شهرنشینی و معاشرت، سرباز دهاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقل علی
تصویر نقل علی
((نَ عَ))
روستایی چشم و گوش بسته و جاهل به آداب و رسوم شهرنشینی و معاشرت، سرباز دهاتی
فرهنگ فارسی معین
زنگی بزرگی که بر گردن گاو آویزند
فرهنگ گویش مازندرانی